Sunday, October 28, 2007

مشروطه سلطنتی یا جمهوری مشارکتی؟

مشروطه سلطنتی یا جمهوری مشارکتی؟

اولین باری که یادم می آید در مورد نظام جمهوری اظهار نظر کردم و از آن دفاع کردم پانزده سالم بود. آن موقع نه می دانستم نظام چیست و نه جمهوری. همین قدر می دانستم که جمهوری یعنی حکومت مردم.

شاید اولین باری که به طور جدی به موضوع جمهوری یا مشروطه سلطنتی فکر کردم و از خود پرسیدم که من آیا جمهوری خواه هستم یا مشروطه طلب مربوط به زمانی بود که دو گروه جمهوری خواهان و مشروطه طلبان در خارج از کشور ابراز وجود کردند. برای اینکه به این پرسش خود پاسخ دهم اول به این نگاه کردم که من چه می خواهم وسپس به اینکه کدام یک از آنان انچه را من می خواهم, ارایه می کنند.

اولین چیزی که می خواستم این بود که اراده و خواست ملت در حکومت جاری باشد و هر گاه هم که ملت نخواست بتواند حکومت گران را مسالمت آمیز بر کنار کند و کسان دیگر را سر جای انان بنشاند, این , دموکراسی در مقابل نظام سیاسی مستبد یا خودکامه تعریف میشود. از طرف دیگر می خواستم حکومت, آزادی های فردی مرا به رسمیت بشناسد و خود را در خارج اززندگی شخصی من و زندگی گروهی من قرار دهد. فهمیدم به این می گویند نظام لیبرال که در مقابل نظام توتالیتر قرار دارد. مشخصه دیگری هم که مد نظرم بود سکولاریسم بود. یعنی اینکه حکومت از دین جدا باشد. و این نه تنها به این معنی که اداره جامعه کاری است عقلانی وعلمی و منشا قوانین باید عقل انسانی باشد نه متون دینی, بلکه حکومت از نهاد های دینی مانند مسجد و فیضیه وآخوند نیز بایست جدا باشد . مشخصه دیگر فدرالیسم بود .ایینکه ایالات و ولایات سابق روش اداره خوبی بوده و هر جمعی بایست مسولیت اداره خود را بر عهده گیرد تا از این طریق تلاش و تجربه به رشد بالندگی برسد و تکثر جامعه ایرانی که منشا ثروت و بالندگی آن است حفظ شود.

اینها مشخصه هایی بود که فکر می کنم و کردم که حکومت ایران می بایست دارا باشد. هم حکومت مشروطه و هم حکومت جمهوری هر دو می توانند چنین در خواست هایی را در خود بگنجانند. اصولن این دو در قالب نظام سیاسی تعریف نمی شوند بلکه یک پوسته ظاهری و خارجی هستند. یعنی یک نظام مشروطه سلطنتی می تواند دموکراسی لیبرال باشد و یک حکومت جمهوری هم می تواند رییس جمهوری مادام العمر موروثی یا همان حکومت خودکامه یا توتالیترباشد و یا بالعکس. یعنی در باطن قضیه, برای من با خواسته های بالا این دو تفاوتی با هم نمی کنند. آنچه که این دو را از هم تفکیک می کند و هویت می بخشد رهبران و پیروان و طرفداران آن هستند. پس برای انتخاب هر یک از آنها با علم بر اینکه چه می خواهم باید عملکرد و اندیشه و هویت رهبران و پیروانشان را بنگرم.

اینکه چرا بحث اهمیت پیدا کرده و دوباره به این داستان ها فکر کرده ام بر می گردد به این حدس و گمان که بخشی از جمهوری خواهان خارج از کشور به سمت نوعی اتحاد و همکاری با داخل در حال حرکتند. از مذهبی های خارج از کشور گرفته تا گروههای چپ که اکثرن در دو نقطه تلاقی می کنند یکی کینه ورزی با خانواده سلطنت گذشته است و دیگری محوریت در دشمنی با آمریکا است.همه این گروهها که الزامن لیبرال هم نیستند در صورت برقراری این پیوند و بازگشت به ایران , در برخورد با گروه قدرتمند تر سریعن درآن گروه حل خواهند شد و قدرت تاثیر گذاری خود را نیز از دست خواهند داد.( البته این پیش بینی را هم باید محتمل دانست که آنان با ریزش شدید هوادار هم مواجه خواهند شد.) جمهوری خواهی داخل تمام هم و غمش باقی ماندن بر سریر قدرت است و روزی هم که خرش از پل بگذرد یک لاجوردی و تندروی دیگری پیدا می شود و هر آنچه به این احزاب داده باز پس می گیرد. و از طرفی از آنجا که از دیده دفاع از دین خود را نو گرای دینی هم می داند, نهایتن به یک خوکامه تبدیل خواهد شد.این مدل جمهوری خواهی را با توجه به سهم بزرگ جبهه مشارکت و خصوصیات بارز آن , جمهوری مشارکتی نام گذاشته ام. با همه این شرایط و با کم رنگ شدن جمهوری خواهان خارج از کشور , عملن دو انتخاب باقی می ماند مشروطه سلطنتی یا جمهوری مشارکتی؟



Wednesday, October 17, 2007

پیام انگلیسی برای رهبران ایران؟

پیام انگلیسی برای رهبران ایران؟


چندی پیش عده ای انگلیسی که گفته می شد وارد آبهای ایران شده بودند توسط جمهوری اسلامی دستگیر شدند و اتهاماتی به آنها وارد شد از جمله جاسوسی. بعد از تلاش های دیپلماتیک دولت انگلیس پیامی به ایران فرستاد و تونی بلر اعلام کرد که 48 ساعت آینده تعیین کننده خواهد بود. در کمتر از 48 ساعت رییس جمهور ایران از این جاسوسان دیدار کرد و به آنها کت و شلوار و شیرینی داد و آنان را رهسپار کرد. متن پیام چه بوده است , پنهان است.

ولادمیر پوتین به ایران آمد بر خلاف آنچه که احتمال می رفت که ممکن است جمهوری اسلامی زیر بار قرار دادی نا عادلانه در مورد خزر برود مذاکرات بر روی پرونده هسته ای ایران تمرکز یافت. پوتین در دیدار با رهبر ج.ا صحبت اصلی خود را در مورد پرونده هسته ای انجام داد. اینکه چرا رهبر را خطاب قرار داه نه احمدی نژآد را , به نظر من بر می گردد شناخت کامل آنها از مسایل داخلی ایران و ایینکه احمدی نژاد هم مانند خاتمی چیزی جز تدارکات چی نیست.

این مذاکرات توسط برخی از رسانه ها به «پیشنهاد اتمی پوتین » تعبیر شد اما علی لاریجانی از آن به عنوان «پیغام خاص »تعبییر کرد. طبیعتن تفاوتی است بین پیشنهاد و پیغام. پیشنهاد پوتین می تواند به اینگونه باشد که راه حلی ارایه شود و انتخاب به شنونده واگذار شود . پیغام , پیغام دهنده ای هم دارد. با توجه به مذاکرات پوتین قبل از آمدن به ایران با آلمان و فرانسه وبعضی مقامات آمریکا سوال اینست که آیا آنان پیغام دهنده هستند ؟ و آیا پیغام از همان مدل پیغام انگلیسی است؟ و آیا اعلام مذاکره لاریجانی در هفته آینده در همین راستا انجام می گیردو به معنی آن است که ج.ا تصمیم خود را گرفته است؟با توجه به این نکته که خود ج.ا اولین خبر مذاکره را اعلام کرده است. باید دید هفته آینده چه اتفاقی می افتد.

اما در همین راستا اسم بردن از «جنگ جهانی سوم» در خور توجه است. چرا جهانی؟ آیا در صورت وقوع هر گونه جنگی قرار است پای کشور های دیگر هم در این میان باز شود؟ متحدان ج.ا از سوریه گرفته تا حزب الله و دیگران در این اندازه نیستند که بخواهد جنگ جهانی نام بگیرد. این عبارت ممکن است برگردد به محتوای مذاکرات پوتین در اروپا. آیا در صورت بروز هر گونه جنگی آیا روسیه هم وارد جنگ خواهد شد؟

Tuesday, October 16, 2007

خزر

آیا جدایی بخشی از خزر سر آغاز تجزیه ایران خواهد بود؟

تا مبانی اندیشه حرکتی و عملی در حوزه اجتماعی شکل نگیرد, عملی واقع نمی شود و تا اندیشه به نسبت نیروهایی که با آن در تقابل است مستحکم و مستدل نیاشد امکان پیروزی در حیطه اجرا بسیار کم خواهد بود. این را از این جهت گفتم که اگر می خواهیم مساله تجزیه و جدایی را بررسی کنیم ابتدا باید به سراغ مبانی اندیشه گی آن برویم و در قسمت بعد به استحکام آن نظز بیافکنیم. استحکام امری نسبی است و تابعی از قوت و ضعف نیروی مقابل آن می باشد.

نمی دانم به این فکر کرده اید که اگر جمهوری اسلامی در خزر معامله ای کند که سبب از دست دادن بخش هایی خزر بشود ,به کرد , ترک , بلوچ یا هر کس که می خواهد از ایران جدا شود برای ماندن به عنوان جزیی از ایران چه خواهید داشت بگویید ؟ وقتی ما بخشی از کشور را به بیگانه ای می دهیم, آن هم بیگانه ای که هیچ گونه حق و سهمی از این مملکت ندارد, چطور می توانیم به مردمانی که در این سر زمین ها سالها زندگی کرده اند بگوییم شما حق جدایی خاک نداشته باشید؟ و اگر بخواهند چنین کنند سلاح بر روی آنها بکشید؟ جدایی بخشی از خزر مبانی اندیشه جدایی طلبان را تقویت نمی کند بلکه با ضعیف کردن این سوی قضیه, سبب ضعف مبانی استدلالی خواهد شد و نتیجتن با یک دید نسبی سبب استحکام آنسوی قضیه یعنی جدایی طلبان خواهد شد.

نمی توان گفت که جدایی بخشی از خزر و زیر بار رفتن ج.ا به یک قرارداد ننگین سببی مستقیم برای تجزیه ایران خواهد بود ولی تاثیری عمیق و تسریع کننده خواهد داشت. بر همه ایران پرستان است که نه فقط برای خزر بلکه برای موجودیت ایران صدای اعتراض خود را بلند کنند.

Monday, October 15, 2007

دریای کاسپین

این المستشفی؟

تا کنون دیده اید یا شنیده اید که کسی از یک طرف به پول احتیاج پیدا می کند و از سوی دیگر چون منبعی برای آن نمی یابد مجبور به فروش ساعت مچی , انگشتر یا گردن بند می شود و خریدار هم از این موقعیت فروشنده استفاده کرده و اشیا را به بهایی ناچیز می خرد. این شرایط در هر زمانی و در هر معا مله ای می تواند پیش بیاید وقتی یکی از طرفین معامله در نقطه اوج ضعف خود و دیگری در موضع برتر قرار داشته باشد , طرف قوی تر می تواند از قدرت خود برای عدم پرداخت بخشی از بهای معامله تستفاده نماید.

بر کسی نا پیدا نیست که جمهوری اسلامی دریکی از ضعیف ترین موقعیت های سیاسی خود است. طبیعتن هر گونه معامله ای که در این ارتباط دریای کاسپین صورت بگیرد طرف قویتر سعی خواهد کرد امتیازات بیشتری بگیرد و طرف ضعیف تر مغبون خواهد بود و مثال همان انگشتر فروشی خواهد داشت که در وقت معامله فقط بهای مورد نیاز برای رفع مشکل خود را می طلبد نه بهای اصلی معامله را. مشکل جمهوری اسلامی هم امروزه بر کسی پنهان نیست. ج.ا قسمتی از ایران را می دهد به نظر خود وسیله ای (اتم) برای بقا ودوام خود داشته باشد.البته در منطق ج.ا , نظام خود را مغبون نمی داند چون به گمان خود از کیسه ملت خرج کرده است نه از کیسه خود. اما امان از روزی که ملت حساب بخواهند.

روزگاری برای گرفتن ویزای دانشجویی آمریکا رفته بودم سوریه . شب هنگام دردی از انگشتان و قفسه سینم آغاز شد. هنگام سحر آنچنان درد داشتم که به حالت تهوع دچار شدم. کشان کشان خودم را به پذیرش رساندم و پرسیدم : «یا اخی ، این مستشفی؟ » (بعد ها فهمیدم این درد معده بوده که در ماه عذاب رمضان عود کرده بوده است.) اگر منافع ملی را معیار قرار دهیم . عملکرد ج.ا چه چپ و چه راست بسیار ضعیف و دردناک بوده است, چرا که آنان هر دو حفظ نظام را بر هر چیزی مقدم می دانند با شنیدن داستان خزر بر خود و ایرانی بودم شرم کردم وآنچنان دردی از این ج.ا مرا فرا گرفته است که به حالت تهوع رسیده ام می خو اهم از این حاکمان عرب بپرسم: «این المستشفی؟ »

Saturday, October 13, 2007

لوگوی عید فطر بالاترین

شباهت لوگوی عید فطر بالاترین و لوگوی جبهه مشارکت

ابتدا می خواستم در مورد آرم روز فطر که چه از لحاظ ظاهر و چه از لحاظ محتوا بی شباهت به آرم جبهه مشارکت ایران اسلامی نیست مفصل بنویسم ولی به همین نکته بسنده می کنم که به مدیران بالاترین بگویم اگر بخواهید هر روز نشانی از خود در بالاترین بگذارید که نشان از امورشخصیه شما داشته باشد و به ما هم یاد آوری کند که چهار دیواری خودتان است و اختیاری به همان روز گاری خواهید رسید که مستبدان در ایران زمین رسیدند. ما ملت در قهر کردن با مستبدین, استادیم.


اگر هم نیاز به پشتوانه حزب سیاسی برای حفظ رابطه خود با ایران (خانواده, بستگان ,اقوام) دارید , مانند اشکان دژاگه, البته در آن هیچ اشکالی نیست همان طور که ما کاربران با اسامی مستعار می نویسیم و شجاع تر از شما هم نیستیم, می توانید و باید آنرا صریح و واضح بیان کنید همه ما قطعن از این درک و شعور برخوردار هستیم که بفهمیم.

Thursday, October 11, 2007

ارثیه پدری

آقای روحانی مملکت ، ملک شما هم نیست. م


آقای روحانی چندین سال است که بر مصادر مختلف قدرت نشسته اید، این قدرت از سوی چه کسانی به شما واگذار شده است؟ آیا آنان انتخاب ملت بوده اند؟ آیا ملت آزادانه و در یک انتخابات آزاد اینان را به عنوان نماینده بر گزیده اند؟ خوب جواب همه این پرسش ها به این بر می گردد که آیا جمهوری اسلامی دموکراتیک است یا خیر؟ این سوال هم که جواب نمی خواهد آنچه که عیان است چه حاجت به بیان است। م


آز آنجا که ج.ا دموکراسی نیست و شما قدرتتان را از جانب نماینده ملت کسب نکرده اید و مجلس ملی و مطبوعات آزاد برای نظارت بر عمل کرد شما وجود نداشته اند پس چطور شد که در قدرت باقی ماندید؟ غیر از این است که شما هم مملکت را ارث پدری خود می دانسته اید. وگرنه طبق همان دینی که عمامه اش را بر سر دارید شما غاصب محسوب می شوید. چطور حالا که در بین خودتان در افتادید تازه به یاد آوردهاید که مملکت ارث پدری تان نیست؟ آنروز که به لبنان و حماس و حزب الله کمک می کردید از خود نپرسیدید که این سرمایه ملت ایران است نه مال پدری ام و بهتر است اجازه کسب کنم. آنروز که چندین میلیارد به پای پروژه اتمی می ریختید یادتان نبود که این پول ها از ارث پدریتان نبوده؟اگر بخواهیم با آوانتاژ هم به شما نگاه بکنیم حق شما هم یک مسکنی در سمنان است نه بیشتر. با کلمات زیبا عوام فریبی کردن از همان دار و دسته خاتمی و اصلاح طلبان بر می آید.م

سناریو فریب ملی -2

کوچه علی چپ

آقای سحر خیز در بسیاری از بخشهای مقاله از

فعالان سیاسی و رهبران احزاب و گروههای ملی, اصلاح طلب و تحول خواه

اسم برده اید . پرسش این است برای چه؟ به چه کسی ملی گفته می شود؟ می توانید لطف کنید که این فعالین و گرو ههای ملی را نام ببرید؟ بگذارید من برای شما نام ببرم. در داخل ایران نیروهای ملی مذهبی هستند که قانون اساسی مصوب سال 67 ج.ا را قبول ندارند. اگر می گویید نه, رجوع کنید به ثبت نام آنان برای انواع و اقسام انتخابات که همواره گفته اند التزام عملی دارند نه اعتقاد به این قانون اساسی. در مورد خارج از کشوری ها هم گروههای ملی شامل جبهه ملی ایران است که در قطعنامه آخر خود صراحتن اعلام کرده است خواهان بر اندازی ج.ا از طریق مردم است. همان راهی که شما تهدید داخلی می دانید و برای خروج از آن سناریو می دهید. گروه بعدی هم که اتفاقن مذهبی هم است بنی صدر است که هفته ای نیست که برنامه خود را با درخواست از مردم ایران برای خیزش عمومی برای دفاع از آزادی و شرافت و عزت خود و دفع خطر حمله به ایران تمام نکند.

آقای سحر خیز ملی گرا کسی است که منافع ملی را معیار تصمیم گیری خود قرار می دهد نه منافع گروهی یا نظام سیاسی خاصی را. آقای خاتمی ملی نیست. آقای خاتمی در جواب دانشجویان دانشگاه تهران در قبال مجلس هفتم گفت که در برابر نظامی عقب نشسته است که به آن معتقد بوده است. انسانی که که منافع یک نظام سیاسی را به منافع ملت تر جیح می دهد ملی نیست. انسانی که تصمیم فردی و گروهی خود را به تصمیم خرد جمعی جامعه ترجیح می دهد دموکرات نیست. حال در سناریو خود, شما می خواهید که نیروهای ملی و ملت از سناریویی حمایت کنند که در آن نهایتن کسی می آید سر کار که ملی نیست و حقوق نظام را بر حقوق ملت ترجیح می دهد؟ آقای سحر خیز اینها را شما می دانید و لی خود را به کوچه علی چپ زده اید تا اینگونه القا کنید که هر کس از این سناریو حمایت نکرد و دنبال خیزش عمومی مردم برای برکناری ج.ا بود ملی نیست .تناقض شما از آنجا شروع می شود خیزش عمومی مردم را تهدید می شمارید درصورتی که آزادی تعین نظام سیاسی اولین حق ملی هر ملتی است.

Tuesday, October 9, 2007

سناریو فریب ملی -1

آقا ما گوسفند نیستیم!

مقاله ای از عیسی سحر خیز خواندم که به نظر می رسد استراژی پیشنهادی یا تصویب شده اصلاح طلبان برای انتخابات بعدی است. نکات بسیار زیادی در آن مطرح است و به همین دلیل بررسی آن در یک نوشته جای نمی شود و می خواهم تا پایان هفته هر شب به نکته از آن بپر دازم.

چکیده مطلب : ساختار کلی نوشته ایشان اینگونه است که در ابتدا تهدیدات روبروی کشور را مورد بررسی قرار می دهند و دولت نهم و مجلس هفتم را مسبب آن معرفی می کنند و می گویند که باید در انتخابات به صورت انبوه کاندیدا شد و تا عده ای از صافی شورای نگهبان بتوانند رد شوند و از طرفی مردم هم بین بد و بدتر باید بد را انتخاب کنند تا کشور از این ورطه نجات پیدا کند و برای تشویق مردم و بهبود اوضاع ارز دو شعار محوری استفاده کرد یکی استیضاح کردن احمدی نژاد در مجلس بعدی و باز گرداندن خاتمی بر ریاست جمهوری.

ایشان در پارگراف دوم می فرمایند:

نزديک تر شدن زمان وقوع خطرهاي داخلي و بين المللي و هرچه بيشتر در چشم انداز قرار گرفتن آن ها، ملت ايران و سران احزاب و گروه هاي سياسي ملي، تحول خواه و اصلاح طلب را روز به روز به اين نکته واقف مي کند که باعث و باني اين مسئله کسي نيست جز دولت احمدي نژاد و جمع بزرگي از وکيل الدوله هاي نشسته بر صندلي سبزرنگ مجلس هفتم، و از همه مهمتر رهبري و حزب پادگاني هدايت کننده ي اين دو رکن مهم نظام جمهوري اسلامي

آقای سحر خیز در ظاهر قضیه مسبب وظعیت امروز را به خوبی معرفی می کند ولی ظاهرن او فراموش کرده است که روز نامه امروز را فقط جوانان زیر 25 سال نمی خوانند که از اوضاع گذشته با خبر نبوده باشند. بگذارید اول مراحل رشد آنچه که در دوم خرداد روی دادرا مختصرن بگویم. ملت با همه بضاعتشان در دوم خرداد اقای خاتمی و اصلاح طلبان را با شعار آزادی مطبوعات آزادی احزاب آزادی انتخاب و آزادی آزادی انتخاب کردند. اصلاح طلبان از همان ابتدا در انجام خواسته های خود بازماندند و شروع کردند به فرافکنی که مجلس پنجم چنان است و چنین است. ما به عنوان مردم ,مجلس ششم را با اکثریت قاطع به اصلاح طلبان دادیم. آنان هم شیخی را در انجا گذاشتند که مجری اوامر رهبر بود تا خواست مردم. شاید برای اولین بار در تاریخ ج.ا رسمن چیزی به نام حکم حکومتی را رسمیت بخشید ند (حرکت در مسیر دموکراسی!!) و کاری هم از پیش نبردند طبق معمول شروع کردند دوباره به فرا فکنی . البته تا حدی حق هم داشتند . این بار نوبت شورای نگهبان بود و قوه قضاییه. آقای یزدی رفت کنار و آقای شاهرودی آمد. در مورد شورای نگهبان هم از نظر قانون اساسی ج.ا مردم کاری نمی توانستند بکنند. در مورد شورای نگهبان هم مشکل مشکل قانون اساسی بود. از آنجا که رهبر شورای نگهبان را انتخاب می کند و شورای نگهبان هم با نظارت استصوابی خبرگان را تایید می کند و خبرگان هم رهبری را معین می کند. امکان جاری شدن اراده مردم در بالاترین سطح سیستم وجود ندارد.بر همین اساس بحث تغییر قانون اساسی مطرح شد.

طی یک سخنرانی, آقای خاتمی قوین صحبت از تغییر قانون اساسی را خیانت قلمداد کرد. از این جا به بعد نیر وهای سیاسی بار و بندیل خود را بستند و رفتند کنج خلوت خود. البته غیر از این مورد هم بارها به آقای خاتمی مستقیم و غیر مستقیم گفته شد که در مورد مشکلات با مردم صحبت کند, یادم می آید در یکی از برنامه های تلویزیونی ایشان می گفتند ما سعی می کنیم مسایل را خودمان حل و فصل کنیم و بار حکومت را به دوش مردم نیندازیم (با یک لحن مظلو مانه و صورت سرخ هم می گفت). اصلاح طلبان بعد از این که فشار از پایین و چانه زنی از بالا را تبدیل به فقط چانه زنی از بالا کردند نیروهای سیاسی جامعه را غیر فعال کردند وآنان مایوسانه از صحنه رانده شدند چرا که هر چه در توان داشتند انجام داده بودند بدون آنکه نتیجه مثبتی بگیرند و حتا در مواردی نتیجه منفی هم گرفته بودند.م

این شرایط سرد سیاسی خود را از انتخابات دوم شوراها نشان داد. نیرو های سیاسی جامعه حکومت و حکومتیان از راست و چپ را به خود واگذار کردند. در هم چین شرایطی کسی آمد که گفت من 50 هزار تومان به شما می دهم یا یکی گفت من پول نفت می دهم و توده ای که از همه جا مانده و رانده بودند رفتند رای دادند. احمدی نژاد در هم چین شرایطی رییس جمهور شد. احمدی نژاد محصول خاتمی و اصلاحات بود. احمدی نژاد محصول توده گرایی بود که ازراندن نیرو های سیاسی از صحنه بوجود آمده بود. و عذر بد تر از گناه این است که شما اصلاح طلبان داستان فعالیت هسته ای را می دانستید و با این وجود در خواست سیاسی به حق مردم را خیانت شمردید. انتخابات مجلس هفتم در زمان خاتمی انجام شد و خاتمی هم مسوولیت همه مسایل را پذیرفت . وقتی از او در دانشگاه تهران پرسیدند گفت : من بین نظام و مردم , نظام را انتخاب کردم. مسولیت رانده شدن مردم از صحنه سیاست بر عهده شماست.آقای سحر خیزو آقاین اصلاح طلب مسوولیت این مجلس هم بر عهده شماست. آقایان اصلاح طلب و آقای خاتمی آن زمان که در انتخابات مجلس هفتم جانب نظام را گرفتید و مردم را از صحنه راندید, منافع ملی ایران را به خطر انداختید و این روز گار را پدید آوردید. باز هم می گویم که از همه مهم تر انکه حداقل خاتمی از ماجرای اتم با خبر بود ومیتوانست و می بایست پیشبینی این روز گاران را می کرد. آقای سحر خیز من باور نمی کنم که شما این مطالب را ندانید. شما خوب می دانید , اما من تنها نمی فهمم که چرا شما ما را گوسفند می بینید؟ آقای سحر خیز دست از فریب این مردم بردارید, به جای ماهی گرفتن از آب گل آلود بهتر است کمی راستی پیشه کنید و راه حقیقت را انتخاب کنید. ما هنوز نمرده ایم. ادامه دارد

Wednesday, October 3, 2007

سخنی با دانشجویان ملی ایران

سخنی با دانشجویان ملی ایران

جنبش دانشجویی ماهیتی ثابت ندارد و اصولن ما هیت آن تابعی از ماهیت نسل هایی است که به دانشگاه وارد می شوند و این شامل انجمن اسلامی دانشجویان هم می شود , هر چند که آنان هم چنان سعی کرده اند ماهیت مذهبی خود را حفظ کنند ولی انجمن دهه 60 با انجمن دهه 70 تفاوت دارد و همین طور دهه 70 با دهه 80. در دهه 60 انجمن اسلامی همان بود که انصار حزب الله در دهه 70 بودند و انجمن دهه 70 حیات خود را به عنوان یک تشکل در نو گرایی دینی امثال خاتمی و سروش بازتولید کرد و با به بن بست رسیدن نوگرایی دینی (از مدل خاتمی و سروش) در دهه 80, مطابق با جو زمانه گرایش ملی گرایانه به خود گرفت تا جایی که با هم پیمانان و پشتیبانان سیاسی سابق خود رودر رو ایستاد. م

در راستای این گرایش انجمن اسلامی و شرایط حاضر ایران که شرایطی وخیم به نظر می رسد به جا است که خواسته ای از انجمن اسلامی و دفتر تحکیم وحدت طلب شود. آز آنجا که جمهوری اسلامی روزنه ها را برای کوچکترین اعتراض ها بسته است به احتمال زیاد در آینده این اعتراض ها به شکل سیل یا انفجار بروز خواهد کرد . یعنی اصلن ماهیت رشد تدریجی نداشته باشد و به یک باره ورق برگردد. در همچین شرایطی ملت بر سر چند راهی تصمیم گیری قرار خواهد گرفت و به علت فضای احساسی آن مقطع امکان اطلاع رسانی به جا و موثر وجود نخواهد داشت. هر چه سطح اطلاعات جامعه بیشتر باشد , تصمیمی که خواهد گرفت صحیح تر و نزدیک تر به منافع آن جامعه خواهد بود. فرصت طلبان سیاسی کمتر موقعیت خواهند داشت تا ذهن جامعه را فریب دهند. برای رسیدن به چنان سطح آگاهی باید تا دیر نشده است آماده شد و اقدام کرد. نباید گذاشت تجربه با آقای خمینی دوباره تکرار شود و بعد از گذشت 30 سال تازه کتاب های قبل از انقلاب آقای خمینی گشوده شود و تازه فهمید که ایشان که بودند.م

یکی از وقایعی که بسیار بحث بر انگیز است و هنوز در مورد آن اطلاعات جامعی وجود ندارد, کوی دانشگاه تهران است. دفتر تحکیم وحدت اطلاعات جامع و کاملی با فیلم هایی که در آن روز ها تهیه کرده است در اختیار دارد. به جا است که از آنان خواسته شود که فیلم های و اطلاعات خود را در اینترنت در دسترس همگان قرار دهند (راه وروشش را آنان خود بهتر می دانند). و آز طرفی انجمن اسلامی و وابستگان آن به عنوان پشتیبانان خاتمی آرشیو کاملی از سخنرانی های مهم و حساس خاتمی و اصلاح طلبان در اختیار دارند که به جوانان امروز خوبی نشان می دهد که نسل ما چه مسیری را طی کرد و آنها با گذاشتن پا بر شانه تجربیات ما, افقی دور تر را ببینند و از این حلقه تکرار بیهودگی خارج شوند. این در خواست محکی برای انجمن اسلامی و دفتر تحکیم وحدت هم خواهد و نشان خواهد داد که براستی آنان چقدر در مسیر جدید خود پاسدار منافع ملی ایران هستند و نه ابزاری در دست اصلاح طلبان. م

در پایان این نکته را هم متذکر شوم که اگر کسی و گروهی از دادن اطلاعات به بهانه مصلحت یا منافع ملی یا ... اجتناب کرد,بدین معنی است که
آن عده بر این عقیده اند که بهتر و صحیح تراز خرد جمعی جامعه می اندیشند و خرد جمعی جامعه با داشتن این اطلاعات قادر به تصمیم گیری در جهت صلاح خود نیست. اینان گردش آزاد اطلاعات را تا جایی که به منفعت خودشان باشد قبول دارند و به منفعت جامعه در کلیت خود نمی اندیشند. اینان به دموکراسی اعتقادی نداشته و در به دنبال منافع گروهی و حزبی خود هستند. اینان با آنان که مردم را گوسفندانی بیش نمی دانند تفاوت ماهوی ندارند بلکه فقط روشهایشان متفاوت است. م