Wednesday, September 26, 2007

داشتم داشتم حساب نیست، دارم دارم حساب است.

داشتم داشتم حساب نیست، دارم دارم حساب است. م

در راستای مطلب خانه از پای بست ویران است توسط آقای کمانگیر و پا نوشت های آن، مطلب زیر نگاشته شده است. م


افتخارات ملی تا جایی که به عنوان موتور محرکه ملت در راستای استقلال و آزادی عمل کده چیز خوبی است چون کارکرد خوبی دارد. مثلن این نوع افتخارات ملی که سبب میشود درحالت اشغال، کشور روحیه خود را حفظ کند و بدنبال استقلال طلبی برود. یا مثلن وقتی ج.ا مساله حقوق بشر را آمریکایی یا غربی مطرح می کند با تکیه بر پشتوانه تاریخی خواهان همچین حقی شد. در بسیار موقعیت ها هم به عنوان سپر دفاعی برای ملت عمل می کند که در پناه آن وقتی مورد هجوم قرار می گیرند با هم متحد شوند و انسجام خود را برای دفاع حفظ کنند. (این هجوم الزامن نظامی نیست ، مثلن هجوم فرهنگی اعراب).م

ولی نکته دیگری هم هست و آن اینست که بعضی مواقع این افتخارات ملی مانند مخدر عمل می کند। ملت با افتخار کردن به آنچه که گذشتگان انجام داده اند برای خود یک حس افتخار درونی خلق می کنند و دیگر انگیزه ای برای حرکت و تلاش برای ساختن افتخارات جدید یا اعتماد به نفس در خود احساس نمی کنند. این نه تنها در ایرانیان که در بسیاری از ملت هایی که زمانی قدرت اول جهان بوده اند وجود دارد. بنگرید در یونانی ها در ایتالیا یی ها ... حد اکثر افق آرزوهای آنان می شود برگشت به همان افتخارات گذشته و با همان ارزش های گذشته. نتیجه این خیال پردازی ها هم میشود یا انفعال یا فاشیسم. در همچین فضایی فاشیسم به سرعت رشد می کند چون دامن به رویاهایی می زند که زمینه های طبیعی و منطقی آن در جامعه فراهم نیست و می خواهد راه میانبر بزند.از لحاظ روان فردی هم این افتخارات برای اشخاص بیشتر جنبه مخدر برای سرپوش گذاشتن بر کثافت هایی است که اطرافش را گرفته نه درون مایه برای حرکت و ساختن.م

این که مرز این دو حالت کجا هست یعنی چه وقت موتور محرکه یا سپر دفاعی است و چه وقت به عنوان مخدر عمل می کند کمی پیچیده است ولی به گمان من (و شاید کمان گیر) در حال حاظر این افتخارات مانند یک ترمز در حال عمل کردن است। و مانع از آن شده است که جامعه ما کثا فتهای اطراف خود را ( از همان ها که کمان گیر مثال زد ) ببینند و بر علیه آن کاری بکنند। در جامعه ایران بخاطر عقیده بین انسان ها تبعیض قایل میشوند ، ایرانی راه میرود و باد به قب قب می اندازد که من زاده کورشم ،همان که همان لوح گلی را داشت. اینجا باید گفت که گیرم پدر تو بود فاضل، تو را از فضل پدر چه حاصل یا داشتم داشتم حساب نیست، دارم دارم حساب است. م

آگر به بروز و ظهور تمدن ها هم نگاهی کنید معمولن این علت را ذکر می کنند که نسل اولی ها سخت کار می کنند چیزی می سازند و سر مایه ای اندوخته می کنند و به واسطه ای تجربیات راه و کار اداره جامعه و تولید ثروت را هم می آموزند. نسل های بعد شروع به استفا ده از امکانات موجود می کنند و کم کم به تن پروری خو کرده و دیگر توانایی های اجداد خود را نخواهند داشت. چه در اداره جامعه و چه در تولید ثروت . چون دیگر انگیزه ای ندارند و با افتخارات و ثروتهای گذشتگان خود خوش هستند. اینجا است که معمولن ملت های پایین دست بر این ملت غلبه می کنند و یا پیشی می گیرند. در این دنیای مدرن برای گریز زدن از هم چین فرآیندی در وازه های خود را به سمت ملت های دیگر باز می کنند تا کانون رقابت را به داخل جامعه خود منتقل کرده و ملت خود را از نخوت بدر آورند. یکی از نقش های من (و شاید شما ، کانادا استثنا است) این است که مثلن آلمانی یا فرانسوی از خواب خوش بیدار شود. م


No comments: